ما اعتنا به عالم و آدم نکرده ایم
تعجّب می کنم ، چه طور بعضی ها راضی می شوند که کرامت انسانی خود را زیر پا لِه بکنند ، دست بوسی و پای بوسی بکنند تا به پُست و صندلی چرخ دار برسند ! آیا ارزشش را دارد ؟ عزیزم ! پُست و صندلی باید به دنبال تو بدود نه تو به دنبال آن ها ! وقتی این آقایان را می بینم ، خنده ام می گیرد ... بیچاره ها مدت هاست کُت و شلوار فلان پُست را دوخته اند ... . پُر حرفی نکنم ، استاد مظاهر مصفا شعری دارند بسیار شنیدنی ، ای کاش کسی این شعر را برای این آقایان بخواند تا ... .
ما اعتنا به عالم و آدم نکرده ایم بالای خویش پیش کسی خم نکرده ایم
با دست خسته پای به دامن کشیده ایم از جنس خلق خواهش مرهم نکرده ایم
آب دهان به روی زمانه فکنده ایم زین خشک دست آرزوی نم نکرده ایم
دست طلب به سوی گدایان کجا بریم ما اعتنا به بارگه جم نکرده ایم
ما را به حال خود بگذارید و بگذرید جنس ثنا و مدح فراهم نکرده ایم
گم کرده خاتمیم و از این صخر جنّیان پرسش ز حال گم شده خاتم نکرده ایم
از دوستان دوست فروشان روزگار شادی بهل که ما طلب غم نکرده ایم
در حسرت بهشت تمنای مرحمت از این زبانیان جهنم نکرده ایم
ما را به پای خار ستم بس خلیده است سوزن طلب ز عیسی مریم نکرده ایم