تو را من چشم در راهم
فرهنگی - ادبی
خدا شفا بدهد!
شخصی مدام پشت سر من حرف میزد و نشنیده میگرفتم. روزی داشتم جایی سخنرانی میکردم که این شخص وارد شد. در پایان رو به مردم کردم و گفتم: خداوند همۀ مریضها را شفا بدهد و فلانی ( خطاب به همان شخص ) را هم شفا بدهد. جمعیت یکصدا گفتند: آمین. پایان جلسه پیش من آمد و گفت: جناب قاسمی! من که مریض نیستم. به او گفتم: شما مریضید ولی خودت خبر نداری.
بعد از هشت سال
امیرفرهنگ هشت سال بعد از ازدواج ما به دنیا آمد. یکی از من پرسید: چرا شما بعد از هشت سال صاحب فرزند شدید؟ چقدر دیر؟!!!
گفتم: ما منتظر امیرفرهنگ بودیم.
بخشی از دعاهای من در غیاب همسر

خدایا!
شخصی هستم « کمرو »
عاجزانه از تو میخواهم
این « نیمرو» را از من نگیر!
بعد از تحریر:
تصویر بالا را از اینترنت گرفتم، هنر دست من نیست!
صرفهجویی ارزی
هروقت در رسانهها میشنوم مثلاً با تولید فلان کالا در کشور فلان مقدار صرفهجویی ارزی داشتیم، خندهام میگیرد. این صرفهجوییهای ارزی حسابهای بانکی اختلاس کنندگان را سنگینتر میکند.
قلک یا میل زورخانه!
امیرفرهنگ از من خواست برایش قلک بخرم. من هم قلکی برایش خریدم که شبیه میل زورخانه است. قلک را هنوز افتتاح نکردیم که مهمان به خانۀ ما آمد. امیرفرهنگ رفت قلک جدیدش را آورد تا به مهمان نشان بدهد. من خیلی ناراحت شدم و سریع گفتم: امیرفرهنگ جان! این که قلک نیست، میل زورخانه است، گرفتم تا تو ورزشکنی! امیرفرهنگ سریع گفت: پس چرا خیلی سبک است؟ گفتم: چون تو هنوز بچهای؟ مادرش تو آشپزخانه بود. امیرفرهنگ رفت به مادرش گفت: این قلک است یا میل؟ مادر از ماجرا خبر نداشت و گفت: قلک است. ما از بس که لبمان را گاز گرفتیم تا بگوییم این قلک نیست، لبمان کبود شدهبود. مهمان که تشریف بردند رمز دروغ مصلحتآمیز را از من پرسیدند. گفتم: دور از آداب میزبانی است که فرزند میزبان جلوی مهمان قلکش را به دست بگیرد. اگر من دروغ مصلحتی را نمیگفتم مهمان به یقین دست به جیب میبرد.
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود
چند وقت پیش جایی مهمان بودیم، یکی از آدمهای بیظرفیت و تازه به دوران رسیده هم آنجا بود. مدام داشت زندگی میزبان محترم را بررسی میکرد و میگفت:
پرده و مبل خانۀ شما قدیمی شد، چرا آنها را عوض نمیکنید؟
شما گرمتان نیست؟!! چرا اسپیلت نمیخرید؟
شما چهجوری با این تلویزیون فیلم و سریال میبینید؟! چرا تلویزیون 60 اینج ال ای دی نمیخرید؟
پژو و پراید که امنیت ندارد، شما چهطوری با آن به مسافرت میروید؟ شاسی بلند بگیرید راحت میشوید.
میزبان محترم سرخ و سیاه شدهبود ولی این مهمان از رو نمیرفت. من هم ساکت نشستهبودم و به مزخرفات ایشان گوش میدادم. ناگهان رو به من کرد و گفت: جناب قاسمی! شما هم مطلبی بفرمایید. گفتم: من که عرض خاصی ندارم ولی خدا بیامرزد حافظ شیرین سخن را که فرمودند:
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود
شستش خبردار شد و فهمید تیر ترکش من کجا را هدف گرفتهاست. دم درکشید و دیگر چیزی نگفت. میزبان محترم نیز از مخمصه رهایی یافت.
سیر تحول پیامکهای یک نامزد
شخصی که میانهاش با نامزد تازهعقدکردهاش شکر آب شدهبود، به من پیامک زد و گفت: یک بیت شعر عاشقانه برای من بفرست. ما هم دیدیم بیچاره در فراق یار بدجوری دارد بالبال میزند، به نیت لیلی و مجنون بیتی را برایش فرستادیم تا شاید رشتۀ محبتی را که پارهکردهبود، گرهای بخورد و آنها به هم نزدیکتر شوند. خدا را شکر آن پیامک عاشقانه کارگر افتاد و آب رفتۀ آنها به جوی بازآمد. چه کسی هست بگوید تکنولوژی مفید نیست؟! راستی باباهای بیچارۀ ما چه کار میکردند؟ (خدا کند داییهای بزرگوار من خوانندۀ این متن نباشند!!! ) کار آن دو نامزد که ختم به خیر شد، گفتیم گلافشانی که هستیم پس بیا به قول حافظ طرحی نو در اندازیم و مطلبی بنویسم ( بیا تا گلبرافشانیم ...........طرحی نو دراندازیم). فرضکردیم بچهمثبتی نامزد کردهاست و به نامزدش پیامک میدهد. ما در این نوشته آمدیم سیر تحول عشق را در پیامکهای او نشان دادیم. عشق او را مثل هواپیمایی نشان دادیم که زمانی را پیش از بلندشدن در باند فرودگاه روی زمین میرفت، سپس از زمین کنده شد و اوج گرفت. امیدواریم این نوشته غلغلکی ( قلقلکی) به شما بدهد:
* توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
( فردوسی )
*درخت تو گر بار دانش بگیرد
به زیر آوری چرخ نیلوفری را
( ناصر خسرو )
* ما ز بالاییم بالا میرویم
ما ز دریاییم و دریا میرویم
( مولانا )
*عشقهایی کز پی رنگی بود
عشق نبود عاقبت ننگی بود
( مولانا )
*عشق آن زنده گزین کو باقیاست
کز شراب جانفزایت ساقیاست
( مولانا )
*چون قلم اندر نوشتن میشتافت
چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت
( مولانا )
*به صحرا بنگرم صحرا ته بینم
به دریا بنگرم دریا ته بینم...
( باباطاهر )
*صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بیابان تو دادهای ما را
( حافظ )
* من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم
تو میروی به سلامت سلام ما برسانی
( سعدی )
*گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاقتر شدم
( سعدی )
*از غم نیاموزی چرا ای دلربا رسم وفا
غم با همه بیگانگی هر شب به ما سر می زند
( فریدون مشیری)
شما میتوانید همچنان این سیر تحول و تکامل را ادامه دهید.
















... علی اکبر قاسمی گل افشانی ...