کودکی من

بفرمایید ادبیات!

ادبیّات فارسی آیینه‌ای است که می‌توان در آن زیبایی، حقیقت، نیکی، پاکی، صداقت، درستی و... را نگریست؛گنجینه‌ای است با اندیشه‌های ناب که برای همۀ انسان‌ها در هر عصر و زمان و مکانی‌ مفید و سودمند است؛ ادبیّات فارسی درست‌اندیشیدن و درست زندگی‌کردن را به ما می‌آموزد. اگر کسی با ادبیّات فارسی انس بگیرد و به‌ یافته‌های ادبی خود جامۀ عمل بپوشاند، انسانی می‌شود که آزادگی و وارستگی، تواضع و فروتنی، عشق ومحبّت، شادی و نشاط مهم‌ترین صفات شخصیّتی او می‌شود. انسانی را که ادبیّات فارسی می‌سازد انسانی است کامل و آرمانی. برای انسان امروزی که در میان هیاهوی اقتصاد و صنعت و سیاست، راهِ درست زندگی و حقیقت را گم‌کرده‌است، ادبیّات فارسی شاید مهم‌ترین نسخۀ شفا‌بخش او باشد که آرامش را برای او به ارمغان می‌آورد. ادبیّات فارسی می‌تواند به بسیاری از این سردرگُمی‌ها و بُن‌بست‌ها که متأسفانه انسان امروز با آن دست به گریبان است، پایان ببخشد. بارها گفته‌ام که یکی از مهمترین دلایل انحطاط اخلاقی در جامعۀ امروز ایران، دور شدن از دامان پر مهر و محبّت ادبیات فارسی است. به نظر من ضروری است که در کنار آزمایش‌های خون و اعتیاد در آغاز زندگی کتاب‌های شاهنامه‌ی فردوسی، مثنوی مولانا، بوستان سعدی، دیوان حافظ و تذکره‌الاولیاء عطار را به نوعروسان و تازه دامادها هدیه بدهند. زیرا آن زندگی که براساس این ادبیات غنی پی‌ریزی‌شود، کمتر به بن‌بست منتهی می‌گردد؛ داروخانۀ بزرگی است که برای هر دردی، دارویی در پیش‌خوانِ خود دارد.

منبع: گنجینۀ ادب پارسی، علی‌اکبر قاسمی‌گل‌افشانی، ص 9

خواهش نافهمی انسان مکن

                                 

دست مزن! چشم، ببستم دو دست    

                                       راه مرو! چشم، دو پایم شکست

حرف مزن! قطع نمودم سخن    

                                     نطق مکن! چشم، ببستم دهن

هیچ نفهم! این سخن عنوان مکن  

                                     خواهش نافهمی انسان مکن

لال شوم، کور شوم، کر شوم     

                                   لیک محال است که من خر شوم

چند روی همچو خران زیر بار؟          

                                        سر ز فضای بشریت برآر

                اشرف‌الدّین حسینی ( نسیم شمال)

بدترینِ موجودات

إنَّ شَرَّ الدَّوابِّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ البُکمُ الَّذینَ لایَعقِلُونَ ( قطعاً بدترین جنبندگان نزد خدا کران و لالانی‌اند که نمی‌اندیشند.)

( قرآن کریم، سورۀ انفال، آیۀ 22 ، ترجمۀ فولادوند )

خاموشان!

روزی بهلول را در قبرستان دیدند. به او گفتند: « این‌جا چه می‌کنی؟» بهلول در جواب گفت: « با جمعی نشسته‌ام که به من آزار نمی‌رسانند، حسادت نمی‌کنند، دروغ نمی‌گویند، طعنه نمی‌زنند، خیانت نمی‌کنند، قضاوت نمی‌کنند، مرا به یاد سرای آخرت می‌اندازند، و بالاتر از همۀ این‌ها، اگر از پیششان بروم، پشت سرم بد گویی نمی‌کنند».

منبع: مجلۀ رشد آموزش زبان و ادب فارسی، زمستان 94، صفحۀ 91