دو تصویر از اندوه ایران

 

 

سرزمین عزیز ما ایران از روزگاران دور مورد دشمنی حاسدان و اهریمنان بیگانه قرار گرفته و هر بار پاره ای از این سرزمین اهورایی از پیکره اصلی خود جدا گشته است . امروزه نیز هستند ملّت هایی که چشم طمع به این مرز پرگوهر دوخته و برای آن چنگ و دندان تیز کرده اند . دیر بقا باد این سرزمین اهورایی . اینک دو تصویر از اندوه ایران را در روزگار تسلط بیگانگان با حسرت و دریغ به نظاره می نشینیم .

 

تصویر نخست از شاهنامۀ فردوسی است راجع به دوران شهریاری ضحاک :

 

چو ضحاک شد بر جهان شهریار                      برو سالیان انجمن شد هزار

نهان گشت کردار فرزانگان                              پراکنده شد کام دیوانگان

هنر خوار شد جادویی ارجمند                          نهان راستی آشکارا گزند

شده بر بدی دست دیوان دراز                          به نیکی نرفتی سخن جز به راز

ندانست جز کژی آموختن                               جز از کشتن و غارت و سوختن

 

 

تصویر دوم از دیباچۀ کتاب تاریخ جهانگشای جوینی است ( در حمله ی مغول ) :

 

 

« هر یک از ابناء السوق در زیّ اهل فسوق ، امیری گشته و هر مزدوری ، دستوری و هر مزوّری ، وزیری و هر مدبری ، دبیری و هر مستدفی ، مستوفی ای و هر مسرفی ، مشرفی و هر شیطانی ، نایب دیوانی و هر شاگرد پایگاهی ، خداوند حرمت و جاهی و هر فرّاشی ، صاحب دورباشی و هر جافی ای ، کافی ای و هر خسی ، کسی و هر خسیسی ، رئیسی ...

 

آزاده دلان گوش به مالش دادند                       وز حسرت و غم سینه به نالش دادند

پشت هنر آن روز شکسته است درست           کاین بی هنران پشت به بالش دادند

 

... قحط سال مروّت و فتوّت باشد و روز بازار ضلالت و جهالت ... . »

 

تغییر خط فارسی  ، گسست فرهنگی را به دنبال دارد !

 

 

هر از گاهی در گوشه و کنار جامعۀ ادبی و فرهنگی ایران زمزمۀ تغییر خط فارسی به گوش می رسد . این موافقان تغییر خط فارسی خواسته یا ناخواسته به دشمنی با فرهنگ و ادب ایران زمین برخاسته اند .گناه این آقایان از گناه مغولان در حمله به ایران بیشتر نباشد ، کمتر هم نیست . آیا به نظر شما خطی که فردوسی بزرگ با آن شاهنامه سرود و حافظ با آن لسان الغیب شد ، تغییر دادنی است ؟ آیا با تغییر خط فارسی گسست فرهنگی میان ایرانیان امروز و ادبیات دیروز به وجود نمی آید ؟ آیا تجربۀ تلخ تاجیکان در تغییر خط نیاکانی به خط سیریلیک برای هوشیاری ما کافی نیست ؟ آیا دانش آموزان مکتب خانه های خجند و سمرقند و بخارا و تاشکند  می توانند شعرِ بوی جوی مولیان پدرِ شعرِ فارسی ، رودکی سمرقندی ، را از روی متن اصلی دیوان بخوانند و بهره ببرند ؟ حیف است اگر دانش آموزی در بخارا  نتواند غزل  بسیار معروف خیالی بخارایی (شاعر لطیف طبع قرن نهم هجری ) با مطلع زیر را که شیخ بهایی  ( شاعر قرن دهم ه . ق . )  آن را هنرمندانه تضمین کرده است ، از روی متن اصلی دیوان  بخواند :

 

   ای تیر غمت را دل  عشاق  نشانه                      خلقی به تو مشغول و تو غایب ز میانه

 

خداوندا تو می دانی بزرگان ادب و فرهنگ ما با همین خط و زبان فارسی برای خداشناسی و هدایت انسان ها ، برای عشق و محبت و راستی و درستی چه سخنان ارزشمندی آفریدند ! پس عاجزانه از تو می خواهم که حافظ و نگهدار خط و زبان فارسی باش .

 

گرچه دزدان خصم روز روشنند                                   آن چه می خواهد دل ایشان مکن

                                                                                                            «حضرت  مولانا »

مجریان تلویزیون ، شما را به خدا شعر نخوانید !

 

 

همۀ ما دوست داریم که کلام ما با چاشنی شعر آشتی داشته باشد ، این خیلی خوب است و قابل تقدیر . اما چیزی که مهم است ، این است که  آیا ما شعر را درست و بی غلط می خوانیم ؟ تازه این به کنار که در بسیاری از سخنرانی ها و گفت و گوها  شعر فردوسی را به سعدی نسبت می دهند . وقتی شعر درست خوانده نمی شود ، پیام آن هم به درستی انتقال داده نمی شود . شما هم بی تردید  با من همداستان هستید که گوش شما بسیار بسیار شعر غلط و نادرست را از زبان سخنرانان و مجریان تلویزیون شنیده است . چند روز پیش خانم مجری در یکی از برنامه های تلویزیونی ، به قول خودش خواست شعری « خوشگل » از حافظ برای بینندگان  بخواند :

 

حُسنت به اتفاقِ ملاحت ، جهان گرفت                        آری به اتفاق ، جهان می توان گرفت

 

که متأسفانه شعر را به صورت زیر خواندند و حُسن و ملاحت شعر را گرفتند :

 

حُسنت به اتفاق ، ملاحت ِجهان گرفت                        آری به اتفاق ، جهان می توان گرفت

 

ای کاش گزینش کنندکان مجریان تلویزیون ، در کنار توجه به قیافه و چشم و ابروی مجریان به چیزهای دیگر هم توجه می کردند . ای کاش همۀ مجریان تلویزیون ما همانند جناب سهیل محمودی و جناب رشید کاکاوند بودند .

در فروشگاه رفاه

 

 

در فروشگاه رفاه شهر خانم های خانه دار با هزار افاده و غرور به همراه همسرانشان برای خرید حاضر شده بودند . دلم به حال آن دختری سوخت که در آن جا کار می کرد و غم روزگار پیرش کرده بود . شاید او هم دوست می داشت با خانواده اش برای خرید به این فروشگاه می آمد . 

مراعات نظیر

 

 

ترافیک ، آلودگی هوا ، فست فود ، بیماری های قلبی ، سکته ، ناراحتی های روانی ، بد حجابی ، برهنگی ، خیانت ، جنایت ، جوان میری ، بی ایمانی ، ایدز ، بد اخلاقی ، طلاق ، تنهایی ، خشونت ، زندان ، اعتیاد ، چوبۀ دار ، دروغ  و ... .

به دنبال کار

 

 

خانم جوانی با پسر خردسالش گوشۀ خیابان ایستاده است و با دقّت دارد متن آگهی کار را که بر روی دیوار نصب شده ، می خواند. پسر خردسال در حدّ و اندازۀ کلاس اوّل و دوم ابتدایی است . بر روی آگهی نوشته شده بود :

 

به تعداد زیادی خانم و آقا جهت کار در شرکت و کارخانه ( با هر مدرک تحصیلی با حقوق عالی و بیمه ) نیازمندیم .

 

پسر خردسال  انگشتش را بر روی « حقوق عالی  » گرفته است و به مادر نشان می دهد . دلم به هزار راه رفت : شاید پدرخانواده بیکار باشد و پسر امروز برای او کار پیدا کرده است ؛ شاید پدرش بیمار و از کار افتاده باشد ؛ شاید پدرش معتاد باشد ؛ شاید پدر آن ها را رها کرده باشد ؛ شاید هم خدای ناکرده اصلاً پدر نداشته باشد و او مرد خانه باشد و ... .

 

چیزی را که به یقین می دانم این است که بسیاری از این کارها بدتر از بیگاری ( کار بدون مزد ) گذشته است . در قدیم از کارگر استفاده می کردند و مزد به او نمی دادند ولی در عوض شکم او را سیر می کردند . آیا امروزه با حقوقی که بسیاری از شرکت ها  می دهند ، شکم کارگر سیر می شود ؟

قرآن و شعر فارسی

 

 

از دیر باز هنرمندان زیادی به قرآن روی آورده اند . خوشنویسان ، نگارگران ، شاعران ، موسیقی دانان ، منبّت کاران ، داستان نویسان ، فیلم نامه نویسان و ... هر کدام از منظر خودشان به این کلام الهی نگریسته اند . شعر فارسی با قرآن پیوندی هزار ساله دارد . کمتر دیوانی را می توان سراغ گرفت که آیات قرآنی در آن جلوه گری نداشته باشد . ضرورت دارد کسانی که در حوزۀ دین و معارف اسلامی تحقیق و پژوهش و تدریس و سخنرانی  می کنند ، با گسترۀ ادب فارسی هم آشنا باشند . حیف است اگر کسی دربارۀ آیۀ 20 سورۀ یوسف « وَ شَروهُ بِثَمَنِ بَخسٍ دَراهِمَ مَعدُوده ... » برای مردم صحبت کند و این بیت حافظ شیرین سخن را نخواند :

 

یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد              آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود

 

و یا آیۀ امانت ( اِنّا عَرَضنَا الاَمانَهَ عَلَی السَّمواتِ وَ الاَرضِ وَ الجِبالِ فَاَبَینَ اَن یَحمِلنَها وَاَشفَقنَ مِنهَا وَ حَمَلَها الانسانُ انَّهُ کانَ ظَلوماً جَهولاً ) را بخواند و باز این بیت حافظ را نخواند :

 

آسمان بار امانت نتوانست کشید                     قرعۀ کار به نام من دیوانه زدند

 

در این جا من به دو نمونۀ دیگر از پیوند عمیق شعر فارسی با کلام خداوند اشاره می کنم . امیدوارم که مفید واقع شود :

 

الف - رودکی و سه پیراهن یوسف :

 

در داستان یوسف ( ع )  از سه پیراهن یاد شده است : پیراهنی که برادران آن را خون آلود کردند و به نزد پدر آوردند که یوسف را گرگ دریده است ( سورۀ یوسف ، آیۀ 18 ) ، پیراهنی که در نقشه ی شوم زلیخا از پشت چاک گردیده است ( سورۀ یوسف ، آیات 25 – 28 ) و پیراهنی که چشم یعقوب را از حالت نابینایی به در آورد و بینا ساخت (سورۀ یوسف ، آیۀ 93 )  . شاید هیچ شاعری در ادبیّات فارسی به زیبایی رودکی سمرقندی به این سه پیراهن یوسف اشاره نکرده است :

 

نگارینا شنیدستم که گاه محنت و راحت           سه پیراهن سلب بودست یوسف را به عمر اندر

یکی از کید شد پر خون، دوم شد چاک از تهمت  سوم یعقوب را  از بوش روشن گشت چشم تر

رخم ماند بدان اول ، دلم ماند بدان ثانی                نصیب من شود در وصل آن پیراهن دیگر

 

 

ب - شرح بیتی از ترکیب بند جمال الدین محمّد بن عبدالرزاق اصفهانی :

 

تا حِصنِ تو نَسج عنکبوت است                             أَوهَن نه ، که أحصَنُ البیوت است

 

جمال الدین محمّد بن عبدالرزاق اصفهانی  ، شاعر سده ی ششم هجری و پدر کمال الدین اسماعیل ، ترکیب بندی دارد در نعت حضرت پیامبر ( ع )  که بیت بالا نیز از آن ترکیب بند است . برای فهم این بیت لازم است به چند نکته عنایت داشته باشیم :

 

1 – پیامبر در هنگام هجرت از مکّه به مدینه ، از ترس کافران در غار ثور مخفی شدند و عنکبوتی به حکمت  خداوند بر در آن غار تنیده و کبوتری در آن جا تخم نهاده بود و این باعث نجات او گشت ( سورۀ توبه ، آیۀ 40 ) . عطار در منطق الطیر می گوید :

 

      عنکبوتی را به حکمت دام داد                           صدر عالم را در او آرام داد

 

2 –  خداوند در آیه ی چهل و یکمِ سوره ی عنکبوت ، سست ترین خانه ها را خانه ی عنکبوت دانسته است : ... انَّ أوهَن البیوتِ لَبَیتُ العَنکَبوتِ ...

 

جمال الدین چه هنرمندانه این دو موضوع را در هم آمیخته است : تا پناهگاه تو ای محمد بافته شده از عنکبوت است ، دیگر خانه ی عنکبوت سست ترین خانه ها نیست بلکه محکم ترین خانه ها است .

پلّه پلّه تا ملاقات خدا

 

                        

چون تو در قرآن حق بگریختی                         با روان انبیا آمیختی

هست قرآن حال های انبیا                               ماهیان پاک بحر کبریا

                                                                             « حضرت مولانا »

 

یکی از گرفتاری های جامعۀ ما دور گشتن از کتاب مقدّس قرآن است . قرآن پیش تر از این که یک کتاب مذهبی باشد ، کتاب دستور و راهنمای زندگی است . مکتب قرآن ، مکتب تضمین کنندۀ سعادت بشری است . متأسفانه ماها بیشتر در مجالس ختم و ترحیم به سراغ قرآن می رویم  و آن هم با صد پریشانی . در روزهای عادی زندگی خود کمتر قرآن می خوانیم . اگر هم می خوانیم با سرعت از متن عربی آن می گذریم و بدون آن که مفهوم و محتوای آن را متوجه شویم . در سیزده روز عید نوروز قرآن بر سر سفرۀ هفت سین ما حضور دارد ولی متأسفانه سیزده آیه از آن هم خوانده نمی شود . ما بیشتر با جلد و قالب قرآن کار داریم تا درون و محتوای آن . هنگام بدرقه کردن عزیزان، آن ها را از زیر قرآن عبور می دهیم ، در شب های قدر قرآن را بر روی سر می گیریم ، در ویترین خانه ها هم قرآن می گذاریم . همۀ این جاها ما با جلد قرآن سر و کار داریم . در شب های محرّم مردم تا پاسی از شب در حسینیه ها و مساجد هستند ولی کمتر اتفاق می افتد که قرائت قرآن داشته باشند . از خدا می خواهم که به ما توفیق درک دقایق قرآن و عمل به آن را بدهد.