شرمندۀ اسدی طوسی !
هنگام تصحیح برگه های امتحانی سال چهارم دبیرستان به جوابی بر خوردم که همچنان در بهت و حیرت به سر می برم .
سوال : مبتکر فن مناظره در ادب فارسی کیست ؟
جواب دانش آموز : اسدیه توصیع
هنگام تصحیح برگه های امتحانی سال چهارم دبیرستان به جوابی بر خوردم که همچنان در بهت و حیرت به سر می برم .
سوال : مبتکر فن مناظره در ادب فارسی کیست ؟
جواب دانش آموز : اسدیه توصیع
نشان اهل خدا عاشقی است با خود دار
که در مشایخ شهر این نشان نمی بینم
« حافظ »
« زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است . اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد ... . »
امروز سیزدهم دی ماه برابر است با درگذشت شاعری که سروده بود :
« غم این خفتۀ چند
خواب در چشم ترم می شکند »
نیما جان ! روحت شاد
مادر کودک را به کودکستان می برد و کودک مادر را به سالمندان . گزینۀ مورد پسند شما کدام است ؟
الف – کار کودک ب – کار مادر پ – کار هر دو ت – کار هیچکدام
با همکاری گرم صحبت بودم . دانشجویی جلو آمد و سلام کرد . به همکارم گفت : شما معلّم کلاس اول دبستان من بودید . بعد رو به من کرد و گفت : شما معلّم کلاس آخر دبیرستان من بودید . برای من جالب بود .
با رهگذری نشسته بودم ؛ در میان سخن هایش دو جملۀ گرانقدر یافتم . خداوند به گوینده اش خیر عطا بکند :
1 – همه می خواهیم آدم مهم بشویم ولی نمی خواهیم کار مهم بکنیم .
2 – مراقب باشیم تا پُستمان پَستمان نکند .
حالی درون پرده بسی فتنه می رود
تا آن زمان که پرده برافتد ، چها کنند ؟
« حافظ »
در کتاب مرزبان نامه ( چاپ دکتر خطیب رهبر ، صفحه 206 ) آمده است :
« امام احمد غزالی روزی در مجمع تذکیر و مجلس وعظ روی به حاضران آورد و گفت : ای مسلمانان هرچه من در چهل سال از سر این چوب پاره ( منبر ) شما را می گویم ، فردوسی در یک بیت گفته است ؛ اگر بر آن خواهید رفت ، از همه مستغنی شوید ؛
ز روز گذر کردن اندیشه کن پرستیدن دادگر پیشه کن »
چه خوش گفت فردوسی پاک زاد که رحمت بر آن تربت پاک باد
« میازار موری که دانه کش است که جان دارد و جان شیرین خوش است »
( سعدی )
نمی دانم حیوانات جای ما را تنگ کرده اند یا ما جای آن ها را گرفته ایم ؟ از پنجرۀ اتاق داشتم به بیرون نگاه می کردم ، پژوی زرد رنگی را دیدم که با سرعت زیاد به گربه سفید رنگ برخورد کرد . پژو به سمت سرنوشتش رفت ولی این گربه در وسط خیابان ماند . حدود سی ثانیه طول کشید تا جان از تن این آفریدۀ خدا جدا شود . صحنۀ دردناکی بود .
این سال ها وقتی می شنوم فلانی دارد فوق لیسانس یا دکتری می خواند ، انگار مطلب قابل اعتنایی نیست ، چرا که تغییری در رفتار علمی او احساس نمی کنم . امروز در بعضی از شهرها تعداد واحدهای دانشگاهی از تعداد دبیرستان هایش بیشتر است . دانش آموز برای رسیدن به دبیرستان فاصله چند کیلومتری خانه تا مدرسه را طی می کرد ولی الان دانشگاهش در همان خیابان محل سکونتش قرار دارد . دانشگاهش خلاصه می شود به یک ساختمان دو طبقۀ اجاره ای . از کتابخانه و آزمایشگاه و کلاس های فوق برنامه هم خبری نیست . سطح علمی دانشگاه های ما پایین آمده است . البته آمار و ارقام چیز دیگری را می گویند .