در داستان یوسف ( ع )  از سه پیراهن یاد شده است : پیراهنی که برادران آن را خون آلود کردند و به نزد پدر آوردند که یوسف را گرگ دریده است ، پیراهنی که در نقشه ی شوم زلیخا از پشت چاک گردیده است و پیراهنی که چشم یعقوب را از حالت نابینایی به در آورد و بینا ساخت . شاید هیچ شاعری در ادبیّات فارسی به زیبایی رودکی سمرقندی به این سه پیراهن یوسف اشاره نکرده است :

نگارینا شنیدستم که گاه محنت و راحت                    سه پیراهن سلب بودست یوسف را به عمر اندر

یکی از کید شد پر خون، دوم شد چاک از تهمت          سوم یعقوب را  از بوش روشن گشت چشم تر

رخم ماند بدان اول ، دلم ماند بدان ثانی                      نصیب من شود در وصل آن پیراهن دیگر